پرسش :

سكولاريسم يعني چه؟ در مورد چيستي و معادلهاي عربي و فارسي آن توضيح دهيد.


شرح پرسش :
پاسخ :
واژه سكولاريسم (secularism) از ماده «secular» اخذ گرديده است اين واژه نيز از (seculum) كه لاتيني است، مشتق شده است واژه (seculum) به معناي گيتي و دنيا بويژه دنيا در برابر مسيحيت (دين) تعريف مي‌شود.[1]
براي واژه سكولار (secular) معادل‌هاي متفاوتي در زبان فارسي ذكر شده است. از جمله اين معادل‌ها بشري، زميني (غير معنوي)، دنيوي، غير مذهبي، اين دنيايي، عرفي و اين جهاني مي‌باشد.[2]بر اين اساس سكولاريسم (secularism) به معناي عرفي گرايي، دنيايي گرايي، دنيوي گرايي و ... مي‌باشد.
در زبان عربي پيش‌تر از دهه‌هاي اخير، لا ديني معادل سكولاريسم قرار داده مي‌شد اما اخيراً از اصطلاحات «عِلمانية» و «عَلَمانية» استفاده مي‌شود. به اين معنا كه عده‌اي از نويسندگان از آنجا كه در جوامع سكولار به گمانشان علم نقش اساسي ايفاء مي‌كند، عِلمانيه را ترجيح مي‌دهند و عده ديگر به اين دليل كه جوامع سكولار به عالَم توجه بيشتري دارند، عَلَمانيه را مناسب‌تر تشخيص داده‌اند. عادل ظاهر در كتاب الأسس الفلسفيه للعَمانية مي‌گويد: «بسياري از انديشمندان عرب، واژه عِلمانيه را به كسر عين مي‌خوانند كه اشاره به ارتباط داشتن باواژه علم مي‌كند اما اين مطلبي خطاست كه بايد اصلاح شود، زيرا واژه «علمانيه» از «عالَم» مشتق شده است نه «علم» و تلفظ صحيح اين واژه عَلَمانيه است كه عين و لام آن مفتوح مي‌باشد. در كتاب‌هاي معاصر ما اگر بخواهند به علمي شدن اشاره كنند از واژه «عِلمَوي» استفاده مي‌كنند كه البته از نظر اشتقاق لغوي علموي از علم بدست نمي‌آيد. پس بهتر است از واژة «عِلماني» بهره جوييم ...»[3]با توجه به اين مطالب چون واژه عِلمانيه اشتقاق صحيحي از علم ندارد، بهتر است كه در زبان عربي آن را مشتق از عالم اخذ كنيم.
واژه ديگري كه در فرهنگ غرب كنار سكولاريسم ذكر مي‌شود لائيسيسم (laicism) است. اين واژه از دو كلمه لاتيني (laos) به معناي مردم و (lacus) به معناي عامه مردم مشتق شده است.[4] هرچند عده‌اي تفاوت‌هايي در كاربرد اين دو واژه در فرهنگ غرب مي‌آورند. مثل اينكه سكولار در كشورهاي با مذهب پروتستان رواج دارد ولائيك در كشورهاي با مذهب كاتوليك و يا اينكه ... اما ظاهراً اين دو واژه داراي مفهومي متشابه‌اند و صرفاً تفاوتهايي در ريشه لاتيني و يوناني آندو است.
اصطلاح ديگري كه توجه به آن ضروري است سكولا يزاسيون ( secularization) مي‌باشد اين واژه به معناي عرفي شدن و دنيوي شدن و غير ديني شدن بيان‌گر فرايندي است كه در طي آن دين نفوذ خود بر حوزه‌هاي مختلف زندگي اجتماعي را از دست مي‌دهد.[5]
سكولاريزاسيون جنبه‌ها يا ابعاد متعددي دارد. يكي از ابعاد آن به سطح و ميزان عضويت و مشاركت در سازمان‌هاي ديني مربوط مي‌شود. يعني در طي اين فرايند اعضاي اين سازمانها كاهش پيدا مي‌كند و از سوي ديگر ميزان فعاليت اعضا نيز كاهش مي‌يابد.
بعد سوم اين فرايند به اعتقادات و ارزش‌هاي ديني باز مي‌گردد يعني تا چه اندازه‌اي مردم در حفظ و نهگداري ارزش‌هاي ديني خود سست شده‌اند و سكولاريزاسيون، توصيف‌گر اين فرايند است.[6]
در اين بخش با توجه به اينكه محور بحث سكولاريسم مي‌باشد به تعريف آن مي‌پردازيم.
چيستي سكولاريسم
تعاريف متعددي از اصطلاح سكولاريسم ارائه گرديده است كه در‌ اين جا بعد از آوردن چند تعريف، تعريف خودمان را مطرح خواهيم نمود.
ماكس وبر (max weber) سكولاريسم را به معناي «جدا بودن جامعة ديني از جامعة سياسي» مي‌داند به طوري كه دولت، حق هيچ گونه اعمال قدرت در امور ديني نداشته باشد و كليسا نيز نتواند در امور سياسي مداخله كند.[7]
تعريف ديگر اين است كه «سكولاريسم» نظامي عقلاني است كه روابط بين افراد، گروهها، مؤسسات را با دولت براساس مبادي و قوانين عمومي كه متضمن تساوي افراد جامعه در قبال آن است تنظيم مي‌كند كه برخي از مهم‌ترين شاخصه‌هاي آن: جدايي دين از دولت، برقراري مساوات بين افراد ملّت علي‌رغم اختلاف ديني كه محاكم مدني عمومي آن را تنظيم مي‌كنند، اخذ حاكميت و مشروعيت حكومت از ملّت، منزلت داشتن فرهنگ علمي و عقلاني، به رسميت شناختن حقوق مذاهب و قوميت‌هاي ديني گوناگون و آزادي دين از سيطرة دولت و دولت از سيطرة دين، مي‌باشد[8] [9] و برخي در تعريف سكولاريسم مي‌گويند: «در عصر جديد سكولاريسم به معناي كنار گذاشتن آگاهانه دين از صحنة معيشت و سياست معرفي شده است.»[10] و يا تعريف ديگري مي‌آورد: «سكولاريسم نظامي است كه بين دو جنبه روحاني و دنيوي فاصله مي‌اندازد.»[11] اكنون با در نظر گرفتن اين تعاريف، سكولاريسم در رويكردي سلبي دين را از حوزة عمومي و زندگي اجتماعي كنار گذاشتن است و در رويكردي اثباتي قرار دادن اموري نظير عقل، عرف، عقلانيت، دموكراسي، علم و ... بر جاي دين مي‌باشد. از باب مثال، يكي از امور اجتماعي حكومت است. در اروپاي قرن چهارم (313 م) كه با مسيحي شدن امپراتور كنستانتين، مسيحيت مذهب رسمي روم اعلام شد، شخص امپراتور معتقد بود كه مشروعيت حكومت خود را مستقيماً از خدا دريافت كرده است و رهبران كليسا معتقد بودند كه اين مشروعيت از جانب خدا و با وساطت كليسا و دين نصيب حكومت امپراتور شده است. (پس تا اينجا دين در يكي از حوزه‌هاي اجتماعي دخالت كرده و مرجع نهايي مشروعيت حكومت تلقي مي‌گردد) اما در اواخر قرون وسطي عقيده بر اين بود كه مشروعيت حكومت مستقيماً از جانب خدا به حكومت‌ها داده مي‌شود (تئوكراسي) و بدين ترتيب اندكي از مرجعيت دين كاسته شد. در قرن هفدهم و قرن‌هاي بعدي، دين و مذهب اين نقش را نيز در كشورهاي غربي از دست داده و مشروعيت حكومت‌ها از جانب آراء عمومي مردم (دموكراسي) بدست آمد.
هنانطور كه در مثال بالا ديده مي‌شود سكولاريسم همان خارج كردن دين از حوزه‌هاي عمومي و بخشيدن مرجعيت و نفوذ آن به امور ديگري همچون آراء عمومي است. البته در موارد ديگر اين جايگزين، عقل، عرف، علم يا ... معرفي مي‌شود. به عبارت ساده‌تر، ديگر دين در حوزه‌هاي عمومي فصل الخطاب نيست و حرف آخر را نمي‌زند.
منابعي براي مطالعه بيشتر:
1- عبدالحسين خسرو پناه، كلام جديد، قم، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه، چاپ اول، 1379، گفتار نهم.
2- كتاب نقد، شماره اول (ويژه سكولاريسم).

--------------------------------------------------------------------------------
[1] -The shorter oford Engish Dictionary. V. 2 1991.
[2]- ماري بريجانيان، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعي، ويراستة بهاء الدين، خرمشاهي، مركز مطالعات فرهنگي، تهران، 1371.
[3]- ظاهر، عادل، الأسس الفلسفيه للعلمانيه، دار الساقي، الطبعه الاولي، بيروت، لبنان، 1993، ص 37، 38.
[4] - The Oxford English Dictionary. Vol.6 P.28.
[5]- گي دنز، آنتوني، منوچهر صبوري، جامعه شناس، نشر ني، چاپ دوم، تهران، 1374، ص 384.
[6]- گي دنز، آنتوني، منوچهر صبوري، جامعه شناس، نشر ني، چاپ دوم، تهران، ص 512، 513.
[7]- اعواني و ديگران، سكولاريسم و فرهنگ، نامه فرهنگ، ش 21، بهار 75، ص 15.
[8]- حليم بركات، المجتمع العربي المعاصر، الطبعه الرابعه، مركز الدراسات الوحده العربيه، بيروت 1991، ص 251 ـ 250.
[9]- البته اين امور كمتر به تحقق رسيده‌اند و تا به حال به جز مورد آخر آن يعني رهايي دولت از سايه دين ديگر موارد چندان تحقق پيدا نكرده‌اند.
[10]- سروش، عبدالكريم، «معنا و مبناي سكولاريسم» كيان، ش 26 ص 6.
[11]- شبلي العسيمي، العلمانيه والدولة الدينية، مؤسسه العربية للدراسات والنشر، بيروت، لبنان، 1990، ص 38.